خاطرات مهندس هُلندی فان لوتسنبورگ ماس
دکتورخلیل وداد (بارش) دکتورخلیل وداد (بارش)

 

(Ing. Van Lutsenburg Maas)

نخستین پروژهء خط آهن افغانستان و جنگ داخلی سال 1929

ترجمه از هُلندی به فارسی - دری

 

یادداشت مترجم:

مهندس ادریانوس فان لوتسنبورگ ماس در سال 1893 میلادی در ناحیهء دانتومادل بدنیا آمده و در ماه اپریل سال 1979 عیسایی در شهر دِن هاگ (لاهه) هالند پدرود حیات گفت. او مهندس ساختمان راه آهن بوده و در ساالهای 20 سدهء بیستم در شرکت راه آهن آلمان در خارج کار میکرد. موصوف پیش از وقوع جنگ جهانی دوم  (1939-1945) در کشورهای چین، افغانستان و حبشه (ایتوپیا) بحیث نماینده و مهندس شرکت راه آهن المان کار کرده بود. او به خاطره نویسی و عکاسی علاقهء فراوان داشته و در ضمن سفرهایش روزنوشتهای متعددی را تهیه نموده و عکسهای زیادی گرفته، که امروز جزء اسناد بایگانی ملی هالند میباشند.

چنانچه میدانیم شاه امان الله خان (1919-1929) به اصلاحات و تغییرات مدرن ( منجمله دگرگونیهای ظاهری مثل ساختمان کاخها و ریفورمهای غیرمهم، سرسری وغربی) خیلی علاقه مند بود. ازجمله او نخستین راه آهن کوچک را در شهر کابل بکمک متخصصان آلمانی ایجاد کرد که مرکز کابل را با شهر جدیدِ دارالامان وصل مینمود. آثار این خط آهن کوچک و دو لوکوموتیف باقیماندهء آن هنوز در دارالامان در پهلوی موزیم ملی دیده میشود. (عکسهای ضمیمه که توسط نگارنده گرفته شده اند، ملاحظه گردند.).

 اصلاحات امانی که بدون واقعیتهای عینی کشور و طور تقلیدی از مصطفی کمال اتاترک و رضاشاه کبیر با تعجبیل و ذهنی گرایی صورت میگرفتند، باعث نارضایتی مردم عادی کشور شده زمینهء مداخلات خارجی و بویژه انگلیسها را مساعد ساخته (که خود بحثی ست سوا) و به شورشهای گسترده انجامید.   

یکی از اقدامات قابل مکث شاه امان الله سفر درازمدت او به کشورهای اروپایی بود که مخارج آن از حساب پرداخت اجباری و قبل از موعد مالیات (بطور پیشکی و یکجایی در سال 1927) تهیه شده بود. امان الله خان در جریان سفر طولانی شش ماهه و پرخرجش که از دسامبر 1927 تا جون  1928 میلادی صورت گرفت، در اروپا قراردادهایی را منجمله با آلمان، فرانسه، انگلستان و اتحاد شوروی بست که از جملهء آنها یکی هم احداث خط آهن سراسری افغانستان توسط شرکت آلمانی راه آهن* شهر برلین بود.  

 مطابق برنامهء مطروحه، این راه آهن سراسری باید کابل را از طریق غزنه، قندهار به مرزهای هند برتانوی (ناحیهء چمن)  در جنوب و از قندهار از طریق هرات به اتحادشوری قره تیپه ( تورغندی فعلی) وصل میکرد. زمانیکه شاه امان الله فرمان سروی راه آهن سراسری افغانستان را به شرکت آلمانی نامبرده داد، فان لوتسنبورگ ماس در چین بود. بناً او بحیث متخصص شرکت نامبرده از چین به افغانستان آمد. او بتاریخ 17 سپتامبر 1928 به کابل رسید و این درست دوماه پیش از شورش شینوار در جنوبشرق و قیام  حبیب الله کلکانی در شمال پایتخت بود. 

بتاریخ 21 سپتامبر 1928 شاه امان الله شخصاً فان لوتسنبورگ ماس را نزدش پذیرفته و با او در مورد پروژهء راه آهن صحبت کرد. از نوشته های  فان لوتسنبورگ ماس بر میآید که او از شاه خوشش آمده بود. چنانچه وی طی نامه یی به مادرش نوشته بود:« شاه به نظرم انسانی پر انرژی ست، شاید هم او بصورت عموم یگانه افغانی باشد که پُرکار ست».

 پس از ترتیب و تهیه لوازم کار و سروی (سفر به محلات) توسط دولت امانی او بعد از دوهفته به کارش آغاز کرد. کاروان مربوطهء این پروژه جمعاً  90 نفر را در بر میگرفت که از جمله 39 نفر نظامی از گارد شاهی مسئولیت امنیت آنرا عهده دار بودند. چنانچه او در این مورد نوشته بود: « کاروان ما از 2 موتر (ماشین) کوچک، 5 کامیون باربری، 45 کارگر سواره که همه جا خیمه و چادر را با لوازم سفر و کار انتقال میدهند، تشکیل یافته است. باینترتیب این کاروان هنگام اطراق به یک اردوگاه جالبی که متشکل از 2 چادر بزرگ برای ما و 20 تا برای عملهء افغانی آن است، تبدیل میشود.»

کاروان این پروژه بتاریخ 5 اکتوبر از کابل جانب لوگر (پل علم)حرکت کرد. چنانچه قبلاً اشاره شد مهندس فان لوتسنبورگ ماس همیشه با خود  کامره (دوربین) عکاسی اش را داشت و از محلاتِ سفر و افراد گونه گون همیشه عکس میگرفت. این عکسها که توسط ، فان لوتسنبورگ ماس در آن وقت گرفته شده اند، بینظیر بوده و اکنون بخشی از اموال پر ارزش آرشیو ملی هالند میباشند، که تا هنوز در اختیار عامه گذاشته نشده اند. چنانچه در میان آنها برعلاوه فوتو های جالبی از شهر کابل، غزنی وغیره اند که عکس سقوط قندهار توسط لشکر حبیب الله کلکانی تحت فرماندهی پردل سپهسالار در آن میان نیز دیده میشود.  

کاروان فان لوتسنبورگ ماس در راه میان هرات- قندهار بود که خبر سقوط دولت امانی به آنها رسید.

اما او به کارش ادامه داده و امور سروی را از مرز شوروی (از راه هرات- فراه- هلمند- قندهار) تا مرز هند برتانوی اجرأ نموده کارش را به پایان نزدیک ساخت. چنانچه او بتاریخ 16 جنوری 1929 نوشته بود، « فقط فاصلهءکمی تا به مرز هند را باید اندازه گیری کنم و بس». اما اوضاع بشدت دگرگون شده و امان الله خان که از کابل فرار کرده بود، در قندهار سلطنتش را دوباره اعلام نمود و این امر باعث توقف پروژه و امور سروی نیز شد. ازین ببعد ترجمهء دو روزنوشت مهندس فان لوتسنبورگ ماس که برداشتهای جالب شخصی و ذهنی او از اوضاع آنوقت کشور و افراد مختلف محدود به دیده گیهایش از نواحی کابل، لوگر،غزنه، زابل، قندهار، فراه، هرات و هلمند میباشد، پیشکش خوانندگان میگردد: 

 

قندهار 28 فبروری(فوریه) سال 1929

بِرت(treB) عزیز، در مکتوبم از هرات وعده داده بودم که از قندهار برایت نامه نوشته و در مورد افغانها معلومات بدهم. مگر در این میان حوادثی رویدادند که ناگذیرم نخست از کارم برایت نوشته و سپس به   سیاست بپردازم.

در ارتفاعات میان مرز روسیه ( ترکمنستان شوروی، مترجم) و هرات در واقع دشواریهای ما پایان یافت. نقشهء مطروحهء ما از آنجا از ناحیهء پاره و چاهپلوسی به سبزوار (شیندند کنونی، مترجم)، با احداث دو پل در ساحل راست رودخانهء ادرسکن، ادامه مییابد. سبزوار در ساحل چپ رودخانه قرارداشته و اینکه مصارف ساختمانی هنگفتی را ببار خواهد آورد مهم نیست، چون از ساحل چپ سبزوار ادامهء نقشه ناممکن است، زیرا کمی جلوتر ادرسکن به یک پرتگاه منتهی میشود که در آنصورت ادامهء آسان نقشه فقط از طریق ساحل راست ممکن است. در ادامه ما لزومی به جستجوی زیاد خط سیر نداشتیم، همچنان موسم باران نیز باعث ضیاع وقت ما نشد، چنانچه ما پیش از کریسمس در فراه بودیم. پس از آنجا کار ما نخست بسرعت پیش رفت، اما از آنجایی که من از دلآرام به بعد نه از راه  موتر (ماشین) رو بلکه بسمت جنوب به نزدیکی ارغنداب رفتم، کارما طولانی شد وفقط بروزسیزدهم جنوری (ژانویه) توانستیم به اینجا برسیم. برای عبور از رودخانهء هلمند من یک جای بسیار مناسبی را در حدود پانزده کیلومتری گرشک پیدا کردم. همچنان اهمیت این روستا (اگر در آنجا 2000 نفر ساکن باشند، رقم زیادیست)، نیز باعث نخواهد شد تا ما نقشهء خویش را تغییر بدهیم. البته اینکه ما از پاره تا سبزوار و از آنجا به موازات ارغنداب نمیتوانستیم از موتر (ماشین) استفاده کنیم، باعث دشواری زیادی در امر اطراق ما شد، چنانچه منِ افسرده با پاهای خسته در نزدیکی سبزوار به این نظر افتادم که بهتر بود مستقیماً به این شهر میرفتیم، تا اینکه در نزدیکی یک روستا شب را سپری میکردیم. چنانچه طوریکه من پیشبینی کرده بودم، با چیره شدن تاریکی ما از راه دشوار گذر خاکی عبور کرده و نهایتاً آنشب را در یک ساحهء لم یزرع بدور از نقشهء ما سپری کردیم. این شوخی حد اقل به بهای یک روز برایم تمام شد. وقوع چنین چیزی در نزدیکی گرشک و چند روز ازدست داده علت آنند که ما فعلاً در اینجا ماندگار شده ایم.

وقتی ما به اینجا رسیدیم، از حوادث بمیان آمدهء پیرامون کابل در ماه دسامبرآگاهی نداشتیم. در جنوب همه   چیز آرام بود. در آنوقت میگفتند که در کابل نیز همه چیز درست شده چون شاه (امان الله) برنامهء اصلاحاتش را متوقف ساخته است.

 پس از دو روز استراحت تصمیم داشتیم که بروز شانزدهم حرکت کنیم، اما در شام پیش از آن دفعتاً متوجه شدیم که پرچم شاهی بر ساختمان مقر ولایت در اهتزاز است: شاه طور غیر مترقبه به اینجا آمده بود، و بناً حرکت ما به تعویق افتاد، زیرا تعداد محافظان اعلیحضرت زیاد نبود و ایشان سربازان و عملهء همراه ما را برای گاردشاهی و خدمتش ضرورت داشت. در اوایل آوازه بود که شاه برای یک تفتیش کوتاه مدت آمده، بناً ما تصور میکردیم که بزودی بکار خویش ادامه خواهیم داد، مگر پس از چند روز واضح شد که او از چنگ "بچهء سقأ"  از کابل فرار کرده و از سلطنت نیز دست کشیده است. پرچم شاهی دوباره از ساختمان ولایت ناپدید شد، شاید والی میترسیده که در اینجا نیز ناآرامی ببار آید. او (امان الله) در یک گردهم آیی سران طوایف دوباره بحیث شاه پذیرفته شد، اما من فکر میکنم نه بخاطر علاقمندی (عشایر) به وی، چونکه او با ایده های مدرنش نه تنها حس تنفر در میان قبایل فوق العاده عقبگرای این محیط را برانگیخته، بلکه فقط بخاطر نداشتن انتخاب دیگر، چون "بچهء سقأ" در اینجا از شهرت ناچیز برخوردار بوده و به حیث یک رهزن شناخته میشود. موقعیت خوب امان الله برای مدت زیادی دوام نکرد: لشکر وی از مُقُر (جایی در مسیر کابل) عقب نشینی کرده و دست به شورش زد، چونکه معاشات شان درست پرداخته نشده و فاقد خوراک بودند. عدم پرداخت حقوق یکی از عواملی ست که او نمیتواند سربازان کافی گرد آورد. او باید از یکی از دو طایفهء بزرگ ساکن این منطقه یعنی ُدرانیها که او نیز شامل آن بوده و دشمن سرسخت طایفهء دیگر است، کمک بگیرد اما آنها بحیث قبیلهء حاکم به این باور اند که فقط در صورت حملهء یک دشمن خارجی حاضر به جنگ خواهند بود. در چنین حالت وخیم تاریخی آنها نمیخواهند بحیث پولیس خدمت کنند مگر اینکه معاش کافی دریافت کنند. این موقف تا حدی از غرور آنها و عمدتاً از مخالفت شان با امان الله ناشی میگردد.

 

شایعاتی مبنی بر اینکه امان الله به هرات جهت سازماندهی ضد حمله خواهد رفت قوت گرفته اند، بویژه زمانیکه در اینجا یک هواپیمای آلمانی (با یک ژورنالیست شیکاگو تریبون که از وین جهت مصاحبه با امان الله آمده بود) از تهران فرود آمد و حکومت از آنها تقاضا کرد دو خانم از خانوادهء شاهی را با خود به هرات انتقال دهند. ژورنالیست امریکایی بخاطری به این کار موافقت کرد که علاقمندی شاه را برای انجام مصاحبه جلب کند، اما امان الله بطرز غیر دوستانه از پذیرشش خودداری کرد. این ژورنالیست شاید گذارشش را نتواند تکمیل کند!

 

تصادفاً یکروز پیش یک هواپیمای روسی در فضای شهر پدیدار شد که البته افغانها ادعا میکردند، یک فرد روس آمده و بدنبال آن تعداد بیشتری خواهند آمد، عین شایعه پراگنی یی که در چین نیز مروج است. اینکه روسها در اینجا دنبال چی بودند، ما نتوانستیم دریابیم. اما آنها پس از رسیدن شان یک دستگاه فرستندهء رادیویی را نصب کردند، مگر این دستگاه فقط برای استفادهء خودشان بود (تا دساتیر لازمه را از تاشکند اخذ نمایند)، چنانچه هنگام رفتن دستگاه مذکور را با خود دوباره بردند. البته این یک پدیدهء ویژهء روحیهء عقبماندهء حاکم بر اینجاست، این (دستگاه) باید برای دولت ارزش زیادی برای ارتباط با بقیهء کشور میداشت، چون با نصب یکی دو ایستگاه رادیویی ارتباط سراسری بسادگی ممکن میگردید. خط تلفن کابل- قندهار- فراه- هرات هنوز تکمیل نگردیده: هنوز میان هلمند و فراه یک قسمت لین ناقص است، چنانچه از اینجا به هرات امکان تماس تلفنی موجود نیست .

خوب بهرحال دوباره به رویدادها برگردیم. پس از اینکه همه با خوشبینی فکر میکردند، امان الله به هرات نخواهد برود، چون وزیران و والی (قندهار، مترجم)  مخالف اینکار بوده و معتقد بودند که در آنجا یک وزیر میتواند بخوبی ضد حمله را سازماندهی کند (چنانچه یکی ازوزرأ واقعاًهم به آنجا رفت) و در صورت رفتن امان الله شاه قندهار نیز سقوط خواهد کرد. بتاریخ 20 فبروری (فوریه) بطور غیر مترقبه خبر رسید که شاه، وزرا و والی به هرات سفر خواهند کرد. البته عزم آنها جزم بود. کارهای زیادی جهت آمادگی آنها صورت گرفته بود و چنین برمیآمد که دولت در این مورد تصمیم جدی دارد، مگر در آخرین لحظات تغییری در این مسئله بوجود آمد. ظاهراً خبر دقیق رسیده از کابل در مورد اوضاع آنجا، که بعدها معلوم شد، وضعیت بسود "بچهء سقأ" نیست، در این امر مؤثر بوده است.  

در چنین حالتی در اینجا به این نظریهء عالی رسیدند که باشندگان قندهار و اطراف آنرا دوباره به دفاع از امان الله بسیج کنند. در اینجا در یک مسجد خرقه یی از محمد پیامبر (ص) وجود دارد که مورد احترام بیحد اهالی میباشد. این خرقه را امان الله طی مراسمی به یک عبادتگاه خارج شهر برده و در انظار عمومی قرار داد. افغانهای مذهبی متعصب، از احساسات زیاد از خود بیخود شده و پیرامون ماشین (موتر)ی که امان الله با یک صندوق در آن قرار داشت بهم فشار میآوردند، تا خرقهء (مبارک) را لمس کنند و اگر چنین چیزی ممکن نبود، آنها تا حد ممکن دستارهای شان را بسوی  موتر (ماشین) پرتاب میکردند. از چنین روحیهء احساساتی مردم برای جلب سربازان استفاده خواهد شد. همچنان سران قبایل نیز در برخورد شان تغییر آورده و اکنون حاضر اند، مخارجی را در رابطه به اعاشه و اباتهء (ارتش) بعهده گیرند. من فکر میکنم که این تغییرات برای کسی مانند امان الله که بدلیل اصلاحات غرب گرایانه اش از سوی افغانان فوق العاده متعصب به الحاد متهم میگردد، گامی مهم در جهت اعادهء حیثیتش بحیث یک مسلمان خواهد بود. مردم از لشکر کشی بسوی کابل که در هفتهء آینده شاید آغاز شود، انتظارهای زیادی دارند. در اینجا حتی پیشبینی میشود که کابل بدون جنگ تسخیر خواهد شد.

 

این بار نخست نیست که امان الله با چنین شورشی مواجه میشود. در بهار سال 1924 شورش منگل  در مناطق شرق غزنی مشتعل شد. همانند این بغاوت در شورشِ سال پار شنواریها نیز علت اصلی تحریک اهالی توسط ملاها  برضد دولت و توقف پروسهء اروپایی سازی بود. منگلیها تا نزدیکی کابل رسیدند و امان الله اجباراً تعهد کرد، جریان اصلاحات را خاتمه دهد، البته تعهدی که وی بمثابهء یک افغان خوب پس از استقرار اوضاع به آن پشت پا زد. 

اشتباه بزرگی که امان الله به نظرم مرتکب شد اینست که وی از آغاز برای ایجاد یک ارتش مطمئن و نیرومند (یعنی با حقوق و معاش کافی) توجه نکرد. او در این مورد از (مصطفی) کمال پاشا و رضا (شاه) پهلوی باید یاد میگرفت. دشواری اصلی امان الله اینست که افغانستان یک کشور فقیر بوده و او برای مخارج اصلاحاتش (بویژه مصارف هنگفت آموزش و پرورش (معارف) و تمویل ارتش بزرگ پول کافی در اختیار نداشت. او حتی ارتش را کوچکتر نیز ساخت! اگر وی در آینده دوباره به قدرت برسد و به اصلاحاتش ادامه دهد، باید تلاش کند تا پول کافی داشته باشد و راه بهترِ آن بهبود سیستم آبیاری و کشاورزی خواهد بود تا مردم از نگاه اجتماعی آسوده تر شوند. اگر او بخواهد ارتشی را تشکیل دهد و جاده ها را بسازد، باید پس از سالیان زیاد از ریفورم آتی بیآغازد: از تساوی حقوق زنان و ادامهء آن در هر نوع شرایطی.  مگر او اینبار اشتباهات دیگری را نیز مرتکب شد، مثلاً به مردم کابل و حومه دستور داد که آنها فقط در لباس اروپایی میتوانند به ساختمانهای دولتی، بعضی پارکها و خیابانها منجمله به جادهء اصلی مشرف بکاخ جدید سلطنتی در دارالامان وارد شوند و مردان دارای پوشاک افغانی در آنجا هاممنوع الورود اند که در نتیجه به تعداد مخالفانش افزود. برای اقشار پایین جامعه پوشاک اروپایی کماکان مخالفت برانگیزخواهد بود، زیرا آنها هنوز آمادهء آن نیستند که میز و چوکی (صندلی) خریدارای کنند و چهارزانو نشستن با شلوار (پتلون) تنگ اروپایی دشوار است. علاوه بر این کارخانه هایی که او با پول هنگفت ساخت نیز تجربه یی ناکام ازآب درآمدند. مثلاً کارخانهء گوگرد (کبریت) سازی چیزی غیر ضروری بود، چون بازار از گوگردهای ارزان روسی و سوئدی که با هم سخت در رقابت اند، انباشته است. همچنان فابریکهء دکمه سازی برای باشندگان کشوریکه اصلاً دکمه به لباسشان نمیدوزند، چیز لازمی نیست. کاش او کشت لبلبو (چغندر) را رایج کرده و کارخانهء تولید قند را میساخت تا پول هنگفتی را که اکنون در بدل شکر گران جاوایی (بعلت مصارف زیادحمل و نقل) بخارج میرود، ذخیره کرده  و ازسویی با ساختمان کارخانه ها و صدور مثلاً مربا و مرکبات میوه از این کشور که میوه های بهتری نسبت به افریقای جنوبی دارد، عایداتی را نصیب میشد.  

و اکنون در بارهء خود افغانها اگر آنها را در یک جمله بتوان به تصویر کشید: آنها خصوصیات منفی زیادی از چینیها را دارند تا ویژه گیهای مثبت شان. طور نمونه در مورد حقیقت آنها چرندیاتی را سرهم مینمایند. چینیها هم دروغ میگویند اما آنان با هوش اند و آنرا با یک نزاکت و ادب انجام میدهند، در حالیکه در اینجا عموماً این امر بطرز نامناسب و خشن یعنی با انعکاس چپه و وارونهء واقعیت صورت میگیرد. ارتشأ و اختلاس نیز بسرعت گسترش مییابند، البته که این مسئله تا حدی رنج آورست، زمانیکه میبینی وزیر شخصاً 10 پوند استرلینگ از حقوق و سفر خرج 300 پوند استرلینگی مهندسان (خارجی) را و آمر دفترش 5 پوند استرلینگ را غصب میکنند. خوشبختانه دفتر مربوط به مهندسان فقط یک کارمند جوان دارد (ورنه کار ما زار میبود). چینیها برای کاری با روزمزد معین تنبل اند، اما آنها در جاییکه اروپایی های زیادی نیز مشغول کار باشند، مشکلی ندارند. در اینجا تنبلی به یک نوع عادت تبدیل شده: هیچ انسان در حال نزع (مردنی) در اینجا نمیشرمد که در حالت جان کندن کنجکاو و خیره (به پیرامونش) نگاه کرده و دفعتاً با صدای بلند نام خدا را بر زبان بیآورد، در نتیجه هیچکس نمیتواند او را گناهکار بشمرد، چون او یک عمل نیکو را انجام داده است. آنها از خیالات واهی شان رنج زیادی میبرند. چینیها نیز خالی از این عمل نیستند. اما آنها را میتوان قبلاً بخشید، چون آنها به نحوی در زندگی شان کارهای مثبتی را انجام میدهند. قابل تذکر است که در این کشور بدبخت بدون تمدن و ترقی هرکسی فکر میکند که دانای همه چیز است و میتواند دربارهء هرچیزی نظر دهد. در کابل یک کارخانهء تولید سمنت (سیمان) ساخته شده است، زمانیکه مهندس آلمانی سرپرست امور ساختمانی بعلت بیماری باید وظیفه اش را ترک میگفت، افغانها کسی را بجایش بگار نگماشته و گفتند: سمنت (سیمان) را خود ما نیز میتوانیم تولید کنیم، در حالیکه تا تولید اولین خریطهء سمنت (سیمان) هنوز کار زیادی باقی ست. بصورت کل آنها در برابر تکنیسین ها یک نقطه نظر واحد دارند: " شما حالا این کار ها را میتوانید و ما نه، مگر اگر ما بخود زحمت دهیم تا آنها را یاد بگیریم، در آنصورت همانند شما بخوبی میتوانیم از عهدهء آنها براییم."

 ویژه گی مثبت چینیها مهمان نوازی، تحرک، خُلق نیکو، آقایی، فرهنگ نهفته و استعداد آنان در آشپزیست، چیزیکه در اینجا بسیار کم به نظر میرسد. چیز استثنایی در اینجا احترام به بزرگان است.

میهمان نوازی در اینجا چیزی غیر مأنوس است. مثال برجسته اش اینست که در درازنای سفر کاری ما در افغانستان از سوی هیچ والی و یا فرد دولتی دعوت نشدیم. شاید بهمین دلیل برداشت ما از غذای افغانی یکجانبه و منفی ست، چون ما بطور یکنواخت چیزی جز خوراک درست نپختهء شِبه اروپایی و پلو نمیخوریم. البته در اینجا غذاهای خوب افغانی مانند آنچه که ما در قرارگاه آلمانیها خوردیم، نیز است. هرآنچه آنها از تمدن دارند، همه فارسی ست و آنهم خیلی سطحی. وقتی احساسات آنها جریحه دارگردیده و متأثر شوند، خشن شده و خودرا کنترُل نمیتوانند. در گذشته ها حتماً تمدن فارسی تأثیر شایانی (به اینجا) داشته است، اما بعلت جنگهای مداوم آنها نابود شده اند. آنها ادبیات خود را ندارند؛ همه چیزهای دیدنی در عرصهء معماری یا به دورهء تسلط فارسی و یا به پیش از آن تعلق دارند. همچنان پیشه وری و هنر بمقایسهء دو همسایه آن هند و فارس در سطح خیلی پایین قرار دارد: قالینهای اینجا خشن و فاقد نوآوری در رنگ و تصاویر مدرن بوده و برعلاوه با جوهر خراب رنگ آمیزی میشوند. در رابطه به آهنگری میتوان گفت که در افریقای مرکزی محصولات آهنی بهتر از اینجاست. اگر در اینجا کسی تصادفاً یک اثر نقره یی را ببیند، به یقین آن شی ساخت فارس و یا هند است.

جالب است که مردم اینجا که شبها در روی بام خانه هایشان در زیر ستاره های درخشان میخوابند، کمترین آگاهی هم از نجوم و ستاره شناسی ندارند. آنها حتی ستارهء قطبی را نشناخته و توانایی راهیابی شان در شب و یا روز ناچیز است. از آنجاست که آنها فقط به پول و نرخها علاقه دارند و بس. آنها همچنان بازرگانان خوبی نیز نمیباشند: تجارت به استثنای صادرات پشم در دست هندو هاست. یگانه ویژگی آنها که نشان میدهند در آن تا حدی خوب اند، بهره برداری از مشکلات دیگران است: آب گل آلود کردن و ماهی گرفتن سرگرمی (ورزش) منتخب افغانهاست.

موقف آلمانیها تا پیش از قیام نیز واضح نبود. بدلیل پرداخت نامنظم حقوق خویش آنها نیز مختلس شده اند. هرباریکه پولی برای یک کار جدید آماده میشود، میان مأموران مربوطه یک تفاهم جمعی در مورد درصدی پولی که تقسیم شده و به جیهایشان باید بریزد، صورت میگیرد، که در این موارد اغلباً مهندسان آلمانی نیز سهم میگیرند. نتیجهء این کار خطا دعوا و رقابت میان مهندسان آلمانی ست که البته افغانها از آن سود میبرند.  علت اصلی پرداخت نادرست حقوق، انفلاسیون (نخستین آلمانیها در سالهای 1923-1924 به اینجا آمدند) و امکانات ناچیز در خود آلمان میباشد؛ این کار میتوانست شکل دیگری داشته باشد، اگر در این مورد دولت آلمان مداخله مینمود، چونکه پروفیسور بریکس از تِ. ها شارلوتن بورگ بحیث مشاور تخنیکی دولت افغانستان است (و از قرار معلوم حقوق کافی دریافت میکند) و نظریات او عامل معاشات پایین است، چون به

هر مهندسی که قراردادی را میخواست ببندد، اطمینان میداد که بسادگی میتوان با 15 پوند استرلینگ ازعهدهء مخارج (ماهانه) بدر شده و بناً از 25 پوند استرلینگ (حقوق) چیزی هم اضافه میماند. البته که او شخصاً هیچگاهی در اینجاها نبوده است. برعلاوه یک عده مأموران بلند رتبهء آلمانی با عقد قرادادهایی با حقوق پایین در این کار نیز مقصر اند، چون از راه پرداخت کمیسیونِ (سود) خریداریها عاید زیادی نصیب شان میشود، در حالیکه عقد قراردادهای با معاش نازل آنان باعث حمایت همکاران افغانی شان و به ضرر هموطنان شان تمام میشود!  

علاوه براین در قراردادهایشان تصریح شده که آنها تابع قوانین افغانستان میباشند. در گذشته این قوانین چیزی جز قرآن (شریعت) نبود. امان الله خان یک اصولنامه را نافذ کرده بود که اکنون دوباره بی ارزش شده است، گرچه شریعت در زمان انفاذ این قانون نیز دارای صلاحیت واعتبار بود. این اصولنامه چیزی جز اضافه یی بر قوانین شرعی که باید با زندگی معاصر منطبق میشدند، نبود. چیزعمده یی که من در این مورد شنیده ام اینست که کلام یک مسلمان همیشه بالاتر از گفتهء یک کافر است (واین شامل حال مردمیست که عادتاً دروغ میگویند!)، و اینکه یک مهندس که مسئولیت مالی ساختمان پلی را دارد، ( ومثلاً اگر این پل در نتیجهء اختلاس پیمانکار ازهم بشکند، بناً درحقوق مهندس کاهش بعمل میآید.) و این در حالیست که در صورت بیماری بیش از دو هفته از 50 تا %75 از معاش مهندس کاسته میشود.

من فکر میکنم که موضع آلمانیها چیزی جز مایهء خجلت اروپاییان نیست و این کار خوبیست که انگلیسها به آنها معترض بوده و مانع ورود شان میشوند، در نتیجه حلقات آلمانی بدون مسئولیت لازمی و بناحق میگویند: در چنین حالتی آنها خود نباید از اینجا میرفتند. در مورد آموزگاران (آلمانی) چیزی نمیتوان گفت، مگر در خصوص مهندسان باید تذکر داد، اگر آنها مدتی بتوانند تاب بیآورند، شاید شانس ادامهء کار را داشته باشند. و شرکت آلمان- افغان که اکنون تعطیل گردیده، مطمئناً مرتکب اشتباه بزرگی شده است، چون به اینجا همیشه اجناس اروپایی وارد خواهند شد.

ما تاکنون کماکان مهمان دولت هستیم، اما این کار ادامه نخواهد یافت. دولت چندین بار ما را به ترک اینجا توصیه کرده، مگر  ِلنز(zneL) میخواهد که ما هنوز اینجا بمانیم و در صورت امکان کار باقیماندهء خودرا نیز انجام دهیم. اگر دولت میخواست، اوضاع میتوانست نیز آرام بوده و ما قادر میشدیم ظرف یک هفته کارها را به پایان برسانیم. چند روز پیش ما نزد وزیر دربار بودیم که به ما توصیه کرد بیشترازاین در اینجا نباید بمانیم. وقتی من بوضاحت به او تذکر دادم، حیف است که با توقف کار در 100 کیلومتر باقیمانده همهء امورانجام شده را ضرب صفرکنیم، او پاسخ داد، که دولت در لحضهء فعلی نمیتواند مارا به کاراجازه دهد، چون مخالفان- در آنجایی که امان الله بعلت ریفرمهای اروپایی اش فرارکرده و حالا برای کسب اعتماد باید نشان بدهد که با گذشته اش بریده است- شاید از این امر بهره برداری سیاسی کنند. اگر دولت دریکی دو روز بعد از هم بپاشد، مسئولیتهای ما نیز پایان مییابند، مگربه اثر تلاشهایم ما میتوانیم در اینجا بمثابهء افراد شخصی زندگی کنیم. با این کارم من به دو چیز دست یافته ام: یکم اینکه من یکی دوبار میتوانم با یکی از  خودروها (موترها)ی شرکت آلمان- افغان به مناطق مرزی بروم، (من به ناحیهء چمن نمیتوانم بروم، زیرا محال میبینم که انگلیسها مرا اجازه دهند، ازراه موازی باخط آهن برگشته واز آنجا اقلاً بطور سرسری بازدید کنم . البته من تا کنون به این کار دست نیازیده و نتوانسته ام بمثابهء مهمان دولتی یکی دو روز فارغ گردم. و دوم اینکه اگر ما در جریان سروی این پروژه زندگی صرفه جویانه یی داشته باشیم، شانس آنرا داریم که اگر امان الله پیروز شده و کابل را دوباره بگیرد، کار مان را کلاً یپایان رسانده و حتی به کابل رفته بگاژهای ما را که در آنجا مانده اند، بگیریم. ما پس از یکی دو روز از محل سکونت دولتی ما ( به مساحت 11x 18 متر و ارتفاع 7 متر که در آن از چند روز به اینسو پرستو ها با هیجان در پرواز اند!) به یک خانهء خالی یکی از کارکنان شرکت آلمان- افغان کوچیده و در آنجا خود به امور منزل خویش که شاید بهتر از مواظبت آشپزخانهء شاهی باشد، خواهیم پرداخت. ما در این اواخر یک خدمتگار برای خود استخدام کردیم چون پیشخدمت شاهی بدرد نمیخورد؛ برعلاوه آشپز ما-  که  مدتی با یک آشپزخانهء اروپایی، لوازم اردوگاه ما و آشپزخانهء مربوط آن آشنایی داشته و تاکنون فردی اضافی بوده و ما از کارش تا حدی راضی هستیم- بما مهارتهایش را نشان خواهد داد. باید خاطرنشان سازم که در فصل بهار آب و هوای اینجا فرحبخش است، موسم بارندگی اکنون سپری شده و در طول روز در زیر آفتاب هوا زیاد گرم نیست، بناً ما میتوانیم تا دو ماه دیگر تاب بیآوریم. اگر احیاناً امان الله دوباره مورد حمله قرار گیرد، میتوانیم از سرحد بگذریم.

بدترین چیز در درازنای این زمان نداشتن دسترسی به ُپست بود. خوشبختانه چند روز پیش من یک نامه از خانه دریافتم که از تاریخ 23 جنوری ست، نامهء قبلی مربوط به ماه اکتوبر بود، نامه های دیگری که در این میان با هواپیماهای انگلیسی احتمالاً انتقال یافته اند در کابل مانده اند. شاید در آن جمع نامهء تو هم باشد. بسیار    آرزودارم بدانم که اِن. اف. (FN) چه حال دارد. لطفاً یک نامه به آدرس کوکو بمبئی (yabmoB kooC) بفرست.

 

****

قلات  جدید، 10 مارچ .

دیروز من نخستین سفرم را به مرز هند انجام دادم. ما حالا در 10 کیلومتری چمن که بطور واضح در یک همواری مناسب در پای کوههای بلند واقع شده، قرارداریم. از ما در اینجا بگرمی پذیرایی کردند، که خلاف گفته های پیشین من در خصوص افغانها ست، مگر واقعیت اینست که مأمور گمرک که ما را استقبال کرد افغان نه بلکه یک عرب بغدادیست!

امروز من قدم زده به مرز هندوستان رفتم. در نیمهء راه یک افغان از عقب ما دویده و گفت که کارمندان دولت هراس دارند تا ما در خاک هند ناپدید نشویم. مهندس آلمانی که مرا در این اینجا همراهی میکند روش*- در قندهار مانده تا حالت بارومتر را بخواند،- بناً ما به او توضیح دادیم که ما فقط تا خود خط مرزی میرویم و او باید ما را همراهی کند. بازهم در این مورد تنبلی به احساس مسئولیت نامبرده غلبه کرد و کمی جلوتر زمانی که یک  موتر (ماشین) (اتومبیل) از سمت مقابل ما از چمن آمد، قهرمان ما ما را توقف داده و به سرعت به عقب آن دوید [ یک  موتر (ماشین) افغانی هیچگاه پُر نمیباشد!]. در راه بازگشت یک  موتر (ماشین) در مقابل ما ظاهر شد:  مأموران دولتی در قندهار خبر شده بودند که ما در اینجا هستیم و یا بهتر بگویم:  گویا چند تا اروپایی به آنها زنگ زده و نامهای مارا داده بودند. در اینجا در افغانستان با ترس از ما مراقبت میکنند! آرزومندم که آنها بهانه یی برای حضور من به مثابهء خارجی نا مطلوب در اینجا نتراشیده و مرا از مرز رد نکنند! 

اینک یک هفته میشود که کوچیده ایم. خانهء نو مورد پسند ماست: یک ساختمان حیاط دار که در پهلوی جنوبی اش در پایین آشپزخانه و غیره ملحقات داشته و در بالا اتاق نشیمن و خواب با بالکن دارد. یک راهرو سرپوشیده به قسمت شمالی بام رفته و به دفتر کار منتهی میگردد؛ نمیدانم اگر ما مدت بیشتری در اینجا بمانیم، شبها را چگونه خواهیم سپری کرد. تاکنون که شبها اینجا زیاد سرد نیستند.

آخرین اخبار برای امان الله خوشی آفرین اند. لشکر کشی فعلاً تا پایان رمضان معطل شده و فکر میکنم که این ضیاع وقت بیشتر بسودش خواهد بود تا به ضررش. یک آلمانی که هفتهء گذشته از کابل به اینجا (از طریق هند آمده و انگلیسها او را استثناً اجازه ورود داده اند، چون خانم بیمارش در اینجا از مدتی انتظارش را میکشد.) رسیده، بشدت (دولت را) نکوهش کرده و بویژه کار وزیر حربیه و فرمانده کل ارتش که اهالی را بشیوهء وحشیانه یی تهدید و سرکوب میکنند، را مورد انتقاد قرار میدهد.از سوی دیگر با گذشت هرروز از شور و هیجان عمومی و مراسم با شکوه کاسته شده و مردم بدبین تر شده میروند. گرچه با استفاده از ارکستر، سان و رژه تلاش میگردد تا چند روزی اهالی با موسیقی سرگرم باشند.

بازهم یک ویژگی دیگر افغانها، که بشکل منفی آنها را از چینیها متمایز میسازد: آنها نسبت به یکدیگر همانند چینیها بی اعتماد اند و این طبیعی ست! مگر چینیها حداقل اعتمادی محدود به حرف یک اروپایی دارند. در حالیکه اینان به مردم بومی بیشتر از خارجیها باورمند میباشند، که این امر ناشی از عقاید مذهبی شان میباشد.

**** 

 

*- Algemeine Baugesellschaft Lenz & Co. 

-*  Rüsch

رویکردها: 

1- اسناد بایگانی مربوط به انجینیر فان لوتسنبورگ ماس، 1893-1979، مدخل 2.21.281.08 شماره گان اسناد: 9، 61 و غیره.

- امیر حبیب الله کلکانی مردی در حریق تاریخ. از مترجم این سطور. چاپ پشاور، 1377 خورشیدی.









March 2nd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی